رسم بازی عشق این بود که من بشمارم و تو قایم شوی به همان رسم های قدیمی کودکانه (قایم باشک) هنوز نشمرده بودم که رفتی و چنان ناپیداکه برای همیشه بدنبالت سرگردان و آواره شدم لعنت به این بازی بچه گانه لعنت زندگی یک مسابقه نیست زندگی یک سفراست وتوآن مسافری باش که درهرگامش ترنم خوش لحظه ها جاریست عشق مانند ویلونی است که حتی اگر صدای آهنگش قطع شود تارهایش بجا می مانند همیشه غمگینترین لحظات را عزیزترین کسانمون به ما هدیه می کنند در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد عشق فرمان داده که به تو فکر کنم روز و شب زیر لیم اسم تو رو ذکر کنم من به آن می ارزم که به من تکیه کنی گل اطمینان را تو به من هدیه کنی